روزی روز گاری در یک سرزمین دور افتاده در پشت کوه های صعب العبور 

سرزمینی وجود داشت که خواهر من ملکه اونجا بود 

ما دوتا دوقلو بودیم که تلخی سرنوشت و به خواست بزرگتر ها از هم جدا شده بودیم و این راز ما بود و هیچ کس نباید بفهمه

ولی با صدای ناقوس های کلیسا در یک روز آفتابی دوباره هم رو پیدا کردیم 

حالا تو ملکه من هستی و من خدمتکار و فادار تو هستم

لبخند های تو همیشه من رو خوشحال می کنن

پس بخند ملکه من! 

روزی به سرزمین آبی ها رفته بودم 

و اونجا با دختری برخورد کردم 

که بسیار زیبا بود 

و من بخاطر لبخند صمیمانه اش و مهربانی که در صورتش موج میزد در نگاه اول عاشقش شدم! 

اما به غیر از من شاهزاده آبی هم عاشقش بود 

و خواهر من که به اون شاهزاده احمق علاقه داشت

روز ها می گذشتند و عشق بین من و اون دختر بیشتر و بیشتر می شد و ما صمیمانه عاشق هم بودیم 

اما اگر ملکه بخواد اون بمیره.

من این کار رو انجام میدم! 

چون تو ملکه هستی خواهر عزیزم و من خدمتکار وفادار تو هستم 

پس لبخند بزن! 

ما دوباره سر قرار همیشگی حاضر شدیم و من چاقو رو در بدن دختر فرو کردم 

این خواست ملکه بود و من باید انجامش می دادم پس چرا اشک هام تمومی ندارن؟ 

من به سرزمین زرد ها برگشتم 

اونجا ملکه خوشحال تر از همیشه بود و لبخند های سرزنده ای می زد 

حالا اون می تونست با خیال راحت با شاهزاده باشه! 

روز ها می گذشتند 

و مردم عصبانی به فرماندهی شاهزاده و یک دختر از سرزمین قرمز داشتن به اینجا میومدن 

خواهر کوچولوی من موجود مهربونی عه ولی این حکومت ترسناک و وحشتناکه 

اون به خواست درباری ها و بزرگتر ها تبدیل به یک هیولا شد و ناگهان ناعدالتی در کشور موج زد! 

بیا جاهامون رو عوض کنیم بانوی من 

شما لباس های منو بپوشید و من لباس های شمارو 

نگران نباشید کسی تفاوتی احساس نمی کنه 

هرچی نباشه ما دوقلو هستیم

حالا من ملکه ام و تو یک فراری هستی! 

لبخند بزن‌ ملکه کوچولو من

باز دوباره صدای ناقوس های کلیسا 

بجنب بخند! چرا اشک جلوی چشم هات رو گرفته؟ 

در آخرین لحظه زندگیم می خوام لبخند ات رو ببنیم! 

احتمالا این آخرین باریه که می تونم ببینم که می خندی عزیزم 

پس دوباره بخند و از اینجا فرار کن

چون که من ملکه هستم و حالا تو یک فراری هستی!

 

نویسنده:ساموئل

داستان شب اول-پسر بچه و گارسون بی حوصله

داستان شب ششم-پیرمرد ثروت مند و پسرش

داستان شب پنجم-خرس کوچولو و سایه اش

داستان شب چهارم-اژدهای بی آتش

داستان شب سوم-شیر مهربون و هیزم شکن

داستان شب دوم-یه میخ به دیوار بکوب!

داستان شب نهم-روح آرتین

ملکه ,لبخند ,هستی ,سرزمین ,شاهزاده ,حالا ,فراری هستی ,خدمتکار وفادار ,صدای ناقوس
مشخصات
آخرین جستجو ها