خب یکی بود یکی نبود

زیر گنبد کبود

غیر از خدای مهربون هیچکس نبود

یه بچه فیل بود

که حتی اسم خودشم فراموش میکرد

برای همین یه تابلو بزرگ روی خودش نصب کرده بود

با این عنوان ″من دامبو، فیل فراموشکار هستم″

دامبوی قصه ی ما از این حجم فراموشکاری خودش کلافه شده بود

پس یه گوشه نشست و

گریه کرد و گریه کرد و گریه کرد

و از اشکای دامبو یه سیل روی زمین راه افتاد

و موشی که اون اطراف بود، توی سیل غرق شد

و فریاد زد: کمک، کمک

وقتی دامبو متوجه صدا شد دست از گریه کشید

و موشو با خرطومش بلند کرد

اون یادش نبود که همه فیلا از موشا میترسن

پس از موش نترسید

موش بهش گفت: حواست کجاست داشتی منو به کشتن میدادی

و دامبو مجبور شد کلی معذرت خواهی کنه

وقتی مشکلشو به موش گفت، موش بهش گفت که بهتره بره پیش سلطان جنگل

چون اون ممکنه بتونه کمکش کنه.

دامبو که امیدوار شده بود، پیش رئیس قبیله رفت و ماجرا رو باهاش درمیون گذاشت

و اون با سفر دامبو موافقت کرد و آدرس سلطان جنگلو بهش داد.

و دامبو رفت و رفت

تا به وسط جنگل رسید.

که یدفعه صدای گریه و فریاد یه نفر به گوشش خورد

از اعماق یه غار تاریک

پس برای کمک به صاحب صدا، وارد غار شد

اطراف غار پر بود از جمجمه های حیوونای مختلف.

اما دامبو یادش نبود که باید بترسه.

پس همینطور پیش رفت

تا شیری رو در اعماق غار تاریک دید

شیر کسی بود که تمام مدت داشت فریاد میزد.

دامبو مشکلشو پرسید

و شیر خاری که توی پاش فرو رفته بودو با انگشت نشون داد

و دامبو با کمک خرطومش، خارو از پای شیر خارج کرد.

شیر که خوشحال شده بود، از دامبو تشکر کرد

و گفت که هر خواسته ای داشته باشه برآورده می‌کنه.

دامبو هم گفت من هیچی نمیخوام

به جز اینکه کمکم کنی چیزی رو یادم نره

و تمام ماجرا های پیش اومده رو برای شیر تعریف کرد.

شیر با شنیدن داستان، شروع کرد به خندیدن

و دامبو از خنده ی شیر ناراحت شد.

شیر توضیح داد

به نظرم مشکل تو قبلا رفع شده

وگرنه چطور تونستی منو پیدا کنی و تمام داستانو برام تعریف کنی؟

دامبو که خوشحال شده بود، کلی از شیر تشکر کرد و به گله برگشت

پایان

گوینده:کلاغ

 

به افتخار فیل خودمون

 

داستان شب اول-پسر بچه و گارسون بی حوصله

داستان شب ششم-پیرمرد ثروت مند و پسرش

داستان شب پنجم-خرس کوچولو و سایه اش

داستان شب چهارم-اژدهای بی آتش

داستان شب سوم-شیر مهربون و هیزم شکن

داستان شب دوم-یه میخ به دیوار بکوب!

داستان شب نهم-روح آرتین

دامبو ,نبود ,بود، ,تمام ,فریاد ,یادش نبود
مشخصات
آخرین جستجو ها