ساعت از نصفه شب گذشته بود 

نگران بودم 

چرا تاالان نیومده؟ به گوشیش زنگ زدم رفت روی پیغامگیر: 

اما هستم لطفا پیغام بگذارید 

سلام مامان کجایی چرا نمیای؟ قرار بود ساعت ۷ برگردی از سر کار بریم بیرون پس چی شد؟ الان ساعت ۱ شبه 

تو خونه قدم میزدم 

اوکی پسر آروم باش جیزی نشده احتمالا براش اضافه کاری خورده 

یک هو زنگ در به صدا در اومد 

به سمتش رفتم درو که باز کردم 

مامان بود 

پریدم بغلش اما هیچی نگفت 

خشکش زده بود استخون هاش رو قشنگ می شد لمس کرد 

بدن سردش باعث مور مور تنم شد 

ولی احتمالا خسته است فردا راجب این حرکتش می پرسم 

داشتم به سمت اتاق خوابم میرفتم که دیدم داره سالاد درست می کنه

_سالاد برای چی؟ نکنه گرسنه اته؟ 

+ چون اینطوری خوشمزه تری

زدم زیر خنده: 

بامزه شدی 

با خنده به سمت اتاق خوابم داشتم میرفتم که یک اس ام اس از طرف مامان دریافت کردم: 

سلام جک من ماشینم خراب شده ببخشید نتونستم بیام خونه امشبو کلا خونه الیین می مونم

 

نویسنده:ساموئل

داستان شب اول-پسر بچه و گارسون بی حوصله

داستان شب ششم-پیرمرد ثروت مند و پسرش

داستان شب پنجم-خرس کوچولو و سایه اش

داستان شب چهارم-اژدهای بی آتش

داستان شب سوم-شیر مهربون و هیزم شکن

داستان شب دوم-یه میخ به دیوار بکوب!

داستان شب نهم-روح آرتین

خونه ,مامان ,ساعت ,اتاق خوابم
مشخصات
آخرین جستجو ها